نویسنده |
پیغام |
sami222
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: شنبه 28 اردیبهشت1392 - 9:33am پست: 280
|
راهبان و دختر تانزان و اکیدو دو راهب در خیابان گل آلودی در شهر قدم می زدند که به دختری نوجوان با جامه ی ابریشمین بر خوردند او به خاطر گل و لای می ترسید از خیابان بگذرد تانزان گفت: بیا دختر و او را بغل کرد و از خیابان گذراند اکیدو گفت: راهبان نمی بایست به دختران نزدیک شوند خاصه به دختران زیبایی چون او چرا چنین کردی تانزان گفت: دوست عزیز من آن دختر را همانجا در شهر رها کردم این تویی که او را با خود تا اینجا آوردی
|
پنج شنبه 17 مرداد1392 - 5:53pm |
|
|
Robin hood
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 22 اسفند1391 - 9:31am پست: 314
|
بدون شرح:
سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.
دروغ نگو! تورا نابود خواهد کرد، صداقت ارزشی بی نهایت دارد
|
جمعه 25 مرداد1392 - 4:03pm |
|
|
Robin hood
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 22 اسفند1391 - 9:31am پست: 314
|
ادامه
سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.
دروغ نگو! تورا نابود خواهد کرد، صداقت ارزشی بی نهایت دارد
|
جمعه 25 مرداد1392 - 4:06pm |
|
|
amir92
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: شنبه 19 مرداد1392 - 11:52am پست: 296 محل اقامت: همه ايران سراي من است
|
هيچ چيز نميتونه جلو اراده وپشتكار رو بگيره حتي كوه هم جلوی ارداه و پشتکار سر خم ميكنه
|
جمعه 25 مرداد1392 - 4:34pm |
|
|
kavoshgar
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 4 تیر1392 - 5:22am پست: 1484
|
روزی یک زن که از دست کارهای شوهرش جانش به لبش رسیده بود پیش حکیم شهر میرود واز حکیم میخاهد تا دارویی برای او بدهد تا شوهرش آن گونه که او میخاهد رفتار کند حکیم میگوید داروی شوهر تو در دستان من است ولی تو نمی توانی به آن دست بیابی زن اسرار میکند تا اینکه حکیم میگوید در بالای فلان کوه گرگی زندگی میکند اگر میخاهی رفتار شوهرت آنگونه باشد که تو میخاهی باید از موی پیشانی آن گرگ یک عددمو با دست خودت کشیده وپیش من بیاوری تا برایت بگویم بایدچه کنی زن از فردا تصمیم میگیرد تا پیش آن گرگ برود مقداری گوشت تهیه میکند و بعد کلی پیاده روی بالای آن کوه میرسد از دور گرگ را میبیند وگوشت را برای آن پرت میکند این کار روزها ادامه پیدا میکند تا اینکه زن هر روز به گرگ نزدیکتر میشومد وگرگ به غذا خوردن از دست زن عادت میکند این کار که حدود دو سه ماه طول میکشد وزن دریک فرصت مناسب ازموی پیشانی گرگ چند تار مورا میکند فردای آن روز خودرا شتابان پیش حکیم میرساند و موها را به او میدهد و میگوید حال بگو باید چه کنم حکیم به زن میگوید رفتار خودت باعث شده تا زندگی به کامت زهر باشد تو برای رسیدن به هدفت با آن گرگ وحشی مدارا کردی یعنی شوهر تو از آن گرگ سر کشتر است که نمیتوانی با آن مدارا کنی برو با همسرت مدارا کن
باد می وزد … میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی تصمیم با تو است . . .
|
یکشنبه 26 مرداد1392 - 12:50am |
|
|
ژنرال
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: یکشنبه 27 اسفند1391 - 10:53pm پست: 796
|
kavoshgar نوشته است: روزی یک زن که از دست کارهای شوهرش جانش به لبش رسیده بود پیش حکیم شهر میرود واز حکیم میخاهد تا دارویی برای او بدهد تا شوهرش آن گونه که او میخاهد رفتار کند حکیم میگوید داروی شوهر تو در دستان من است ولی تو نمی توانی به آن دست بیابی زن اسرار میکند تا اینکه حکیم میگوید در بالای فلان کوه گرگی زندگی میکند اگر میخاهی رفتار شوهرت آنگونه باشد که تو میخاهی باید از موی پیشانی آن گرگ یک عددمو با دست خودت کشیده وپیش من بیاوری تا برایت بگویم بایدچه کنی زن از فردا تصمیم میگیرد تا پیش آن گرگ برود مقداری گوشت تهیه میکند و بعد کلی پیاده روی بالای آن کوه میرسد از دور گرگ را میبیند وگوشت را برای آن پرت میکند این کار روزها ادامه پیدا میکند تا اینکه زن هر روز به گرگ نزدیکتر میشومد وگرگ به غذا خوردن از دست زن عادت میکند این کار که حدود دو سه ماه طول میکشد وزن دریک فرصت مناسب ازموی پیشانی گرگ چند تار مورا میکند فردای آن روز خودرا شتابان پیش حکیم میرساند و موها را به او میدهد و میگوید حال بگو باید چه کنم حکیم به زن میگوید رفتار خودت باعث شده تا زندگی به کامت زهر باشد تو برای رسیدن به هدفت با آن گرگ وحشی مدارا کردی یعنی شوهر تو از آن گرگ سر کشتر است که نمیتوانی با آن مدارا کنی برو با همسرت مدارا کن سلام خیلی جالب بود ممنونتم
بهترین زندگی برای کسانی است که نیک بیاندیشند وپارسایی را سرلوحه زندگی خود کنند
اشوزرتشت
|
یکشنبه 26 مرداد1392 - 12:55am |
|
|
Robin hood
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 22 اسفند1391 - 9:31am پست: 314
|
بابام سوزن رو گذاشته رو دسته مبل افتاده گم شده همه بسیج شدیم دنبالش می گردیم. اومده صحنه رو بازسازی میکنه یه سوزن دیگه میزاره میندازه ببینه کجا می افته هیچی دیگه الان همه داریم دنبال دو تا سوزن می گردیم
دروغ نگو! تورا نابود خواهد کرد، صداقت ارزشی بی نهایت دارد
|
پنج شنبه 7 شهریور1392 - 8:25pm |
|
|
معین
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: پنج شنبه 10 مرداد1392 - 11:12am پست: 324
|
|
شنبه 9 شهریور1392 - 6:29pm |
|
|
jafar
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: دوشنبه 21 مرداد1392 - 7:38pm پست: 1308 محل اقامت: خراسان شمالی
|
سلام دوستی برای گرفتن موش تله میزاره فرداش که میره میبینه یه موش مرده و بچههاش از سینش شیر میخورن
خداوندا ارامشی ده تا بپذیرم انچه را نمیتوانم تغییر دهم
|
سه شنبه 16 مهر1392 - 10:24pm |
|
|
HAMID.P
کاربر فعال
تاریخ عضویت: سه شنبه 13 خرداد1392 - 12:01am پست: 190
|
عالی بود
اندیشه هایتان را روی فرکانس شادی تنظیم کنید تا بهشت را در روی زمین تجربه کنید..
|
دوشنبه 22 مهر1392 - 11:48pm |
|
|
|