haloo نوشته است:
اولا اسد جان اون فامیلمون سرش رو ببرن دروغ نمیگه دوما اون رو با یه ماشین فراری گرفتن تازه اینم یادم رفت بگم گفت من از ماشین دور شده بودم یه ماشین شخصی اومد دستمو تکون دادم خیال کردم مردم عادی هستن و گفت 3 نفر با یوزی بایین اومدن و وقتی انداختنم روی کف بای عقب ماشین یه سرباز هی بهم میگفت بدر سوخته و فش های دیگه قاچاق میکنی . و بعد یکی میزد به سرم خلاصه از سخت ترین شرایط واسه شکنجه براتون بگم که بحث میکرد میگفت من رو بستن به یه میله ی گردان بالای یه استخر و هی میچرخوندن مثله جوجه کباب کردن و بعد میله رو می اورد داخل اب و یه چند ثانیه زیر اب بودم و هی بازم تکرار میکردن....و این قضیه هم بر میگرده به چند سال بیش .. مهم نیست تو دادگاه باشی و بعضی چیزا رو ببینی مهم اینه خودتم نمیدونی کجا دارن شکنجه ت میکنن .. به این میگن اطلاعات .....یه بار هم چند نفر که یکیشون بسر عموم بود رو با 600 قوطی مشروب گرفت .. قبل از اینکه تحویل دادگاه بدنشون انقد زده بودنشون که نگو.. گفت یه گونی سرمون کشیده بودن و اصلا نمیدونستی از کدوم طرف و چه لحظه داری کتک میخوری .. داداش هممون میدونیم دادگاه فرق داره من نگفتم تو دادگاه شکنجشون کردن ....چند تا میخوای واست مثال بزنم که تو بی خبر باشی 
هر وقت خواستی یه داستان برات میگم اسد جان
هر وقت خواستی یه داستان برات میگم اسد جانسلام دوست عزيز من نگفتم شما شكنجه نشيديد من گفتم فقط فاميلتون را اگر تو كار قاچاق گرفتند هيچوقت مفدكي ول نميكنن و گفتم اينجا اروپا نيست منم قاضي دادگاه نيستم ولي از بس تو اين دادگاهها از بجگي اسير شده ام وكلاي پايه يك هم اقرار ميكنن كه پيش من كم ميارن بزرگي نيست من يمك دوست دارم كه خودش قاضي دادگاههاي تجديد نظر بوده ويكي از ارزنده ترين وكلاي كشور است گاهي وقتها ميرم پيش اون به من ميگه كه تو خودت حريف 50 تا وكيل هستي يك نكته جالب در مورد قضاوت قضات يكي از دوستام از تعزيرات حكومتي استانمان به مبلغي جريمه غيابي محكوم شده بود از من مشاوره خواست يك واخواهي نوشتم قاضي قبول نميكرد و ميگفت من نه اعتراض نه چيز ديگر را قبول نميكنم دوستم اينو به من گفت اومد منو از سر كار برد تعزيرات باهم رفتيم پيش قاضي گفتم اقلا ما اعتراض داريم گفت من اعتراض قبول نميكنم گفتم بابا اين وقت داره تا اعتراض منم از سر كار اومده بودم لباسهايم ناجور بود فكر ميكرد كارگرم و هيچي سرم نميشه بعد از سر كله زدن با قاضي گفت اگر هم اعتراض بدي من تاييد ميكنم گفتم باشه تو تاييد بكن بازم اعتراض ميديم ميره تجديد نظراين ناراحت شد بابا تو ديگه كي هستي برو بيرون من به دوستم گفتم بيا بيريم خواستم برم حراست يا با ريسشون صحبت كنم يك نفر اشنا داشتم رفتم پيش اون اون زنگ زد به قاضي بعد قاضي گفت اون پسره بگو نياد تو به اون يكي دوستش بيايد من يك كاري ميكنم ما در چنين سيستم قضايي داريم زندگي ميكنيم من مامور كلانتري ديديم كه با گرفتن رشوه پرونده رو ازاين ور به ان ور ميكنه قاضي نادان وبي تجربه هم اصلا دقت نميكنه بيبينه اخه اينجور تحقيقات ميتونه حقيقت داشته باشه يا نه ببخشيد طولاني شد داستانت را حتما تعريف كن
