فلزجو FelezJoo
http://www.felezjoo.com/

خسته ام...خسته
http://www.felezjoo.com/viewtopic.php?f=32&t=2644
صفحه 2 از 2

نویسنده:  چنگیز [ دوشنبه 28 اردیبهشت1394 - 4:15pm ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

shayanii نوشته است:
چنگیز جان خسته نباشید :D
چی شده دوست عزیز مشکلتون چیه؟


دوست من.

از همه ی اون آدما متنفرم ..

از همه ی اونایی که حرفی می زنن و عمل نمی کنن

خسته ام از دنیا.. از عابرین پیاده ای که ماشین رو میبینند ولی مثل...سرشونو میندازن پایین رد میشن. انگار خیابان پارکه..


از همه ی اونایی که رفتاری رو انجام می دن که با اعتقاداتشون زمین تا آسمون فرق داره ..

از همه ی اونایی که زندگی رو بازیچه می دونن ..

از همه ی اونایی که فکر می کنن با گفتن و حرف زدن می شه زندگی رو گذروند ..

از همه ی اونایی که با احساس آدما بازی می کنن

از همه ی اونایی که نه مسولیت می دونن چیه نه تعهد ..

از همه ی اونایی بدون فکر کردن وازد زندگی کسی می شن و بعد باید برن ..

از همه ی این ادم نماهای این دوره زمونه متنفرم ..

از همه ی این سمبل های به ظاهر دارای وجدان متنفرم ..

از همه ی این آدم آهنی هایی که بویی از عاطفه و احساس نبردن متنفرم ..

تو هیچ جای این دنیا دیگه بوی زندگی نمی یاد ..

همه جا پر شده از بی وفایی و جفا و دورنگی و دروغ و ...

دنیا دیگه بوی مرگ می ده .. {شاید فقط کشورمان اینجوری شده باشه}
.....

بوی فاسد شدن ..

نویسنده:  مجید 123 [ دوشنبه 28 اردیبهشت1394 - 9:44pm ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

دوست من سخت نگیر بخودت
ما بخوایم یا نه تقدیر ما همینه که هست
باید صبر کرد و اونهایی که گفتی تحمل
البته بنظر منی که حالم و موقعیتم دقیقا مانند شما دوست عزیز شده بود با تعقیر دادن شیوه زندگیم تونستم حال خودمو یکم که چه عرض کنم خیلی بهتر کنم
شک نکن میشه . یکم دیدتو نسبت به این موارد و مراحل زندگیت عوض کن و بخودت بگو باید اینها و این موارد واین شرایطی که الان دارم میبایست به اجبار پیش میامدن تا من روش و راهم و دیدمو تعقیر میدادم که به جایگاهی که خیلی بالاتر از جایگاه فعلیمه برسم

کلیه مشکلات و عواملی که برات پیش اومده اصلا شک نکن که خدا خواسته و به صلاحت میباشد که اگر این موضوع را قبول کنی و برا خود حلاجیش کنی بیشک پیشرفتی قابل توجه منتظر شماست @};- @};-

با امید موفقیت و پیدا کردن امید در زندگیت :ymhug: :ymhug: :ymhug:

نویسنده:  alirezaii21 [ دوشنبه 28 اردیبهشت1394 - 10:08pm ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

با سلام دوستان یه موردی برام پیش اومد که واقعا باعث تاسفه چند روزه پیش یکی از نزدیکان بیمارستان بستری میشه که به علت بیماری خاصش داروهای کمیاب و گران قیمت مصرف میکرد {هر آمپول 580 تومن }مطلبی که باعث تاسفه اینه که داروهای این بنده خدارو توی بیمارستان به سرقت میبرن X( واقعا باعث تعجب و تاسفه چرا باید داروی کمیاب بیمارو که نیاز حیاتی به اون داره توی بیمارستان معروفی مثل ... بسرقت بره [-X

نویسنده:  taghy [ دوشنبه 28 اردیبهشت1394 - 11:43pm ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

alirezaii21 نوشته است:
با سلام دوستان یه موردی برام پیش اومد که واقعا باعث تاسفه چند روزه پیش یکی از نزدیکان بیمارستان بستری میشه که به علت بیماری خاصش داروهای کمیاب و گران قیمت مصرف میکرد {هر آمپول 580 تومن }مطلبی که باعث تاسفه اینه که داروهای این بنده خدارو توی بیمارستان به سرقت میبرن X( واقعا باعث تعجب و تاسفه چرا باید داروی کمیاب بیمارو که نیاز حیاتی به اون داره توی بیمارستان معروفی مثل ... بسرقت بره [-X


وای .. چقدر انسانهای پست پیدامیشه که فقط به دنبال اهداف شخصین واصلا بویی از انسانیت نبردند.

نویسنده:  milad7 [ سه شنبه 28 اردیبهشت1394 - 12:07am ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

@};- @};- @};-
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست
که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
@};- @};- @};-

نویسنده:  afshin [ سه شنبه 28 اردیبهشت1394 - 1:20am ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست
وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

نویسنده:  tamashah [ چهارشنبه 30 اردیبهشت1394 - 9:25pm ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

امروز یه نفر دیدم که ماشین کش داشت نیسان هم بود، دیدم یه بنده خدایی ماشینش رو جایی پارک کرد که تابلوی توقف ممنوع داشت ولی خیابون خیلی خلوت بود واون ماشین مزاحمتی برای کسی وماشینای دیگه ایجاد نمیکرد، یه دفعه دیدم اون راننده ماشین بر ازماشینش پیاده شدوزنگ زد پلیس اومد انگارباپلیس دستش توی یه کاسه بود ،خلاصه پلیس اومد وماشین اون بنده خدایی که زیرتابلوپارک کرده بود رو بردند... خلاصه اعصابم بهم ریخت ..اخه ادم اینقدرپست که به خاطرصدتوم دویست تومن بیاد اینکار روبکنه.، اخرکثیفیه این کار،همیشه دعا میکنم که خداوند منوازشرانسانهای پست نجات بده. امیدوارم کسی گرفتارچنین افرادی نشه.

نویسنده:  sajji [ شنبه 2 خرداد1394 - 10:51am ]
عنوان پست:  Re: خسته ام.....خسته

tamashah نوشته است:
امروز یه نفر دیدم که ماشین کش داشت نیسان هم بود، دیدم یه بنده خدایی ماشینش رو جایی پارک کرد که تابلوی توقف ممنوع داشت ولی خیابون خیلی خلوت بود واون ماشین مزاحمتی برای کسی وماشینای دیگه ایجاد نمیکرد، یه دفعه دیدم اون راننده ماشین بر ازماشینش پیاده شدوزنگ زد پلیس اومد انگارباپلیس دستش توی یه کاسه بود ،خلاصه پلیس اومد وماشین اون بنده خدایی که زیرتابلوپارک کرده بود رو بردند... خلاصه اعصابم بهم ریخت ..اخه ادم اینقدرپست که به خاطرصدتوم دویست تومن بیاد اینکار روبکنه.، اخرکثیفیه این کار،همیشه دعا میکنم که خداوند منوازشرانسانهای پست نجات بده. امیدوارم کسی گرفتارچنین افرادی نشه.



@};- :-BD خدایا شر اینجور ادمایی به خودشون باز گردون ^:)^

صفحه 2 از 2 همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت تنظیم شده اند.