انجمن تخصصی فلزیاب و ردیاب
تاریخ : شنبه 14 اردیبهشت1403 - 3:13am



پاسخ به موضوع  [ 433 پست ]  برو به صفحه قبلی  1 ... 35 , 36 , 37 , 38 , 39 , 40 , 41 ... 44  بعدی
 تلنگر 
نویسنده پیغام
کاربر فعال
کاربر فعال
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: جمعه 14 آذر1393 - 10:03am
پست: 101
محل اقامت: تک بزنی امدم...
پاسخ با نقل قول
درویش تهی دست


درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .



ﺧـــــﺪﺍیا از امسال دیگه ....
ﺍﮔــــﻪ ﺻـﻼﺡ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ؛ ﺍﯾـــــﻦ ﺩﺭ ﺣﮑﻤـــﺘﺖ ﺭﻭ ﯾﮑَــــﻢ ﺑﺒﻨــــﺪ...

اﻭﻥ ﺩﺭ ﺭﺣﻤـﺘﺘﻮ ﺑــﺎﺯ ﮐــــﻦ!قربونت برم


سه شنبه 22 اردیبهشت1394 - 10:22am
کاربر فعال
کاربر فعال
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: جمعه 14 آذر1393 - 10:03am
پست: 101
محل اقامت: تک بزنی امدم...
پاسخ با نقل قول
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.❤



ﺧـــــﺪﺍیا از امسال دیگه ....
ﺍﮔــــﻪ ﺻـﻼﺡ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ؛ ﺍﯾـــــﻦ ﺩﺭ ﺣﮑﻤـــﺘﺖ ﺭﻭ ﯾﮑَــــﻢ ﺑﺒﻨــــﺪ...

اﻭﻥ ﺩﺭ ﺭﺣﻤـﺘﺘﻮ ﺑــﺎﺯ ﮐــــﻦ!قربونت برم


سه شنبه 22 اردیبهشت1394 - 12:53pm
کاربر فعال
کاربر فعال
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: جمعه 14 آذر1393 - 10:03am
پست: 101
محل اقامت: تک بزنی امدم...
پاسخ با نقل قول
اين متن قشنگ آرامش ميده
================
دل بــســـپــار...

به آتشی که نمى سوزاند
" ابراهیم " را

و دریایى که غرق نمی کند
" موسى " را

نهنگی که نمیخورد
"یونس"را

کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدم بردار.



ﺧـــــﺪﺍیا از امسال دیگه ....
ﺍﮔــــﻪ ﺻـﻼﺡ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ؛ ﺍﯾـــــﻦ ﺩﺭ ﺣﮑﻤـــﺘﺖ ﺭﻭ ﯾﮑَــــﻢ ﺑﺒﻨــــﺪ...

اﻭﻥ ﺩﺭ ﺭﺣﻤـﺘﺘﻮ ﺑــﺎﺯ ﮐــــﻦ!قربونت برم


سه شنبه 22 اردیبهشت1394 - 12:57pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: شنبه 15 شهریور1393 - 5:19pm
پست: 212
پاسخ با نقل قول
^:)^ در نا امیدی ها تنها روزنه امید خداست ^:)^



کسی که نتواند دنیا را بهتر کند پس به چه دردی میخورد


سه شنبه 22 اردیبهشت1394 - 4:45pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm
پست: 1225
محل اقامت: بهشت ایران
پاسخ با نقل قول
فصل اول :

روزگاري خانه هامان سرد بود
بردن نفتِ زمستان درد بود
يک چراغ والور و يک گِرد سوز
زيرکرسي بالحافي دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم مياسودن همه
روي سفره لقمه ناني تازه بود
روي خوش درخانه بي اندازه بود
گربراي مرد ، زن نامرد بود
صدتفاوت بين زن تامرد بود
آن قديماعاشقي يادش بخير
عطروبوي رازقي يادش بخير
عصرپست وتلگراف ونامه بود
روزگارخواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر دلتنگی و بی تابی نبود
...................
فصل دوم :

قلبهامان اندک اندک سرد شد
رنگ وروي زندگيمان زرد شد
بيني ِخيلي کِسا باطل شدند
باپروتز بعضيا خوشگل شدند
عصرساکشن آمدولاغرشديم
درخيال خودچقد بهترشديم
ميوه هم گلخانه اي شدعاقبت
آب هم پيمانه اي شد عاقبت
...................
فصل سوم :

عصرنت شد،عصرپي ام، عصرچت
عصرايرانسل،فراواني خط
عصر آدم هاي بد ،
بي مايه شارژ
عصرتلخ خودفروشي با يه شارژ
عصرمرفين وترامادول..دوا
باکراک وشيشه رفتن به فضا
عصرآقايان آرايش شده
عصرخانمهاي پالايش شده
واي براين عصرتلخ بي کسي؛
عصر تلخ استرس... دلواپسی


سه شنبه 22 اردیبهشت1394 - 5:06pm
کاربر فعال
کاربر فعال
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: یکشنبه 25 آبان1393 - 3:42pm
پست: 143
محل اقامت: IR-
پاسخ با نقل قول
reza68 نوشته است:
فصل اول :

روزگاري خانه هامان سرد بود
بردن نفتِ زمستان درد بود
يک چراغ والور و يک گِرد سوز
زيرکرسي بالحافي دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم مياسودن همه
روي سفره لقمه ناني تازه بود
روي خوش درخانه بي اندازه بود
گربراي مرد ، زن نامرد بود
صدتفاوت بين زن تامرد بود
آن قديماعاشقي يادش بخير
عطروبوي رازقي يادش بخير
عصرپست وتلگراف ونامه بود
روزگارخواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر دلتنگی و بی تابی نبود
...................
فصل دوم :

قلبهامان اندک اندک سرد شد
رنگ وروي زندگيمان زرد شد
بيني ِخيلي کِسا باطل شدند
باپروتز بعضيا خوشگل شدند
عصرساکشن آمدولاغرشديم
درخيال خودچقد بهترشديم
ميوه هم گلخانه اي شدعاقبت
آب هم پيمانه اي شد عاقبت
...................
فصل سوم :

عصرنت شد،عصرپي ام، عصرچت
عصرايرانسل،فراواني خط
عصر آدم هاي بد ،
بي مايه شارژ
عصرتلخ خودفروشي با يه شارژ
عصرمرفين وترامادول..دوا
باکراک وشيشه رفتن به فضا
عصرآقايان آرايش شده
عصرخانمهاي پالايش شده
واي براين عصرتلخ بي کسي؛
عصر تلخ استرس... دلواپسی

لایکککککککککککککک @};- @};- @};- @};- @};-



[color=#4040FF]هر وقت(( امید ))میرود سرو کله((شکست)) پیدا میشود[/color]


سه شنبه 22 اردیبهشت1394 - 6:27pm
ICQ
کاربر فعال
کاربر فعال

تاریخ عضویت: پنج شنبه 5 فروردین1394 - 1:43am
پست: 123
محل اقامت: وطنم ایران
پاسخ با نقل قول
reza68 نوشته است:
فصل اول :

روزگاري خانه هامان سرد بود
بردن نفتِ زمستان درد بود
يک چراغ والور و يک گِرد سوز
زيرکرسي بالحافي دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم مياسودن همه
روي سفره لقمه ناني تازه بود
روي خوش درخانه بي اندازه بود
گربراي مرد ، زن نامرد بود
صدتفاوت بين زن تامرد بود
آن قديماعاشقي يادش بخير
عطروبوي رازقي يادش بخير
عصرپست وتلگراف ونامه بود
روزگارخواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر دلتنگی و بی تابی نبود
...................
فصل دوم :

قلبهامان اندک اندک سرد شد
رنگ وروي زندگيمان زرد شد
بيني ِخيلي کِسا باطل شدند
باپروتز بعضيا خوشگل شدند
عصرساکشن آمدولاغرشديم
درخيال خودچقد بهترشديم
ميوه هم گلخانه اي شدعاقبت
آب هم پيمانه اي شد عاقبت
...................
فصل سوم :

عصرنت شد،عصرپي ام، عصرچت
عصرايرانسل،فراواني خط
عصر آدم هاي بد ،
بي مايه شارژ
عصرتلخ خودفروشي با يه شارژ
عصرمرفين وترامادول..دوا
باکراک وشيشه رفتن به فضا
عصرآقايان آرايش شده
عصرخانمهاي پالايش شده
واي براين عصرتلخ بي کسي؛
عصر تلخ استرس... دلواپسی



خیلی به دلم نشست... و خیلی دلم تنگ شد..بردی منو به قدیما، یادش بخیر چه دوران خوشی بود. سپاس بیکران. @};-



سلامتی پرندگانی که از خشکسالی مردند، ولی از گندمزار نامردان نخوردند..


چهارشنبه 22 اردیبهشت1394 - 12:30am
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm
پست: 1225
محل اقامت: بهشت ایران
پاسخ با نقل قول
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم می‌زد.

روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.

همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:

عجب بد شانسی‌ای آوردی

پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟

چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر

به خانه‌ی پیرمرد بازگشت.

این‌بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: عجب خوش شانسی‌ای

آوردی!

اما پیرمرد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه می‌داند؟

بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن

اسب‌های وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.

باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی!” و این‌بار هم پیرمرد

جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟”

در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.

آن‌ها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.

از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،

اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند

راه برود، از بردن او منصرف شدند/

“خوش شانسی؟ بد شانسی؟ چـــه می‌داند؟


شنبه 2 خرداد1394 - 9:10pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای

تاریخ عضویت: دوشنبه 21 مرداد1392 - 7:38pm
پست: 1308
محل اقامت: خراسان شمالی
پاسخ با نقل قول
بنزین قراره لیتری هزار بشه سهمیه این ماه هم نریختن ,...تلنگر از این بالاتر ........
تا کی سکوت
تا کی سکوت
تا کی سکوت



خداوندا ارامشی ده تا بپذیرم انچه را نمیتوانم تغییر دهم


یکشنبه 2 خرداد1394 - 12:47am
مدیر کل
مدیر کل

تاریخ عضویت: یکشنبه 19 اسفند1391 - 2:55am
پست: 929
پاسخ با نقل قول
jafar نوشته است:
بنزین قراره لیتری هزار بشه سهمیه این ماه هم نریختن ,...تلنگر از این بالاتر ........
تا کی سکوت
تا کی سکوت
تا کی سکوت

جعفر جان قرار نبودا :-ss [-(



جهت سفارش فلزیاب FPI (نسخه فول اصلی) و یون یاب تریشر فایندر میتوانید به بنده یا آقا حمید پیغام خصوصی دهید.

http://www.aparat.com/felezjoo
viewtopic.php?f=17&t=3526


یکشنبه 3 خرداد1394 - 4:19am
نمایش پست ها از آخر به اول:  مرتب سازی بر اساس  
پاسخ به موضوع   [ 433 پست ]  برو به صفحه قبلی  1 ... 35 , 36 , 37 , 38 , 39 , 40 , 41 ... 44  بعدی

چه کسی آنلاین است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر عضو شده ای موجود نیست. و 57 مهمان


در این انجمن نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
در این انجمن نمی توانید به موضوعات پاسخ دهید
در این انجمن نمی توانید پست خود را ویرایش کنید
در این انجمن نمی توانید پست های خود را حذف کنید
در این انجمن نمی توانید پیوست ارسال کنید

انجمن و سایت تخصصی فلزیاب و ردیاب با حضور اساتید مجرب - طراحی و ساخت و خرید و فروش مدارات الکترونیک و کیت و نقشه مدار دستگاههای پر قدرت فلز یاب و رد یاب با قیمت مناسب - دستگاه گنج یاب و دفینه یاب و گنجیاب جهت جستجوی طلا - بهترین و قویترین طلایاب و سیستم تصویری و فلزیاب پالسی و توباکس - آموزش اپراتوری ردیاب - best site / forum for metal detector (PI, VLF, Two Box, ...) , lrl , felezyab , felez yab systems to find treasure