فلزجو FelezJoo
http://www.felezjoo.com/

نور دفینه
http://www.felezjoo.com/viewtopic.php?f=26&t=734
صفحه 4 از 9

نویسنده:  mani1063 [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 6:49pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

دوستان سلام
لطفا موضوع بحث تاپیک رو عوض نکنید میتونید تاپیکجدیدی بزنید به اسم قدمت انسان هرکی در مورد نور بر خواستن از دفینه نظری داره بفرماید

نویسنده:  parsi [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 6:52pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

بله انسانهایی بودن قبل از ادم ولی به تکامل ادم نرسیدن و اینقدر از نظر فکری بلوغ نداشتن میتونید طبق کتب و تفاسیر قران دوره هبوط انسان تا کنون رو تخمین بزنید :ymhug:

نویسنده:  oshin [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 6:57pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

اگه سرچ کنید تپه علی کش موسیان رو در مرز ایران متوجه میشید که قدمت 10 هزار ساله داره
مردمش اولین مردمی بودن کشاورزی کردن.گندم و جو کاشتن و حیوانات رو اهلی کردن
اگه اون 10هزار ساله ای ها تکامل نشدن پس ما تکاملیم؟

نویسنده:  parsi [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 7:01pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

oshin نوشته است:
اگه سرچ کنید تپه علی کش موسیان رو در مرز ایران متوجه میشید که قدمت 10 هزار ساله داره
مردمش اولین مردمی بودن کشاورزی کردن.گندم و جو کاشتن و حیوانات رو اهلی کردن
اگه اون 10هزار ساله ای ها تکامل نشدن پس ما تکاملیم؟

دوست عزیز اینها سخن بنده نیست که من دراوردی باشند از اون گذشته شما از کجا اینقدر مطمئنی اینقدر قدمت داره ایا روی حرفه یا با سند معتبره این مهمه :YMPEACE:

نویسنده:  oshin [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 7:11pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

من نمیگم تو چندین سال قبل 2 اکیپ مختلف از کارشناسای خارجی طی چند مرحله اومدن و میگن
کلی زحمت و تلاش داشتن واسش و مشخص شده
سرچ کنید تپه علی کش
اینقد معروفیت داره که نیازی نیست

نویسنده:  parsi [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 7:16pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

شاید باشه عزیز کسی نمیگه نیست
ولی کاملترین انسانی که خدا افریده ادم بوده که قدرت تعقل و تفکر و بینش و درکش بالاتر از انسانهای قبل بوده انسان یک دوره سیر تکاملی داشته تا به این شکل که زیباترینش در جلوه ی حضرت محمد و الش علیهم السلام تجلی میکنه رسیده :D

نویسنده:  peroosha [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 7:19pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

سلام به دوستان.خدمتتون عرض کنم که علم باستان شناسی پیدایش های مذهبی و داستان های آنها رو تا به حال نتونسته تایید کنه و در مورد تاریخ پیدایش تمدن ها(نه قبیله ها و یا اقوام) رو فعلا" تقریبا" به حدود 4800 سال تایید و به صورت جهانی قرارداد شده که اون رو در ناحیه میان رودان میدونن.البته کشورهای مختلف مثل چین از (مدعی 9000 سال) و ایران (مدعی 5000 سال در تمدن ارته جیرفت.که اکتشافات اصلی آن توسط پرفسور یوسفی انجام شده) و گاها" 7000 سال و حتی 11000 سال سخن گفته اند.ولی به صورتی که نتایج تاریخی این اکتشافات تثبیت شده باشد و نکات مبهم قضایا مانند خطوط الواح ارته ای روشن شده باشد و تمام تاریخ دانان و باستانشناسان جهان تایید کرده باشند فعلا" به همان میانرودان در عراق استناد میشود. و اینکه مباحث اعتقادی به دل آدم مربوط میشه و ما داریم از مستندات تاریخی و باستانشناسی حرف میزنیم که اون قضایا در مبحث ورود ندارند

نویسنده:  peroosha [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 8:07pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

mani1063 نوشته است:
دوستان سلام
لطفا موضوع بحث تاپیک رو عوض نکنید میتونید تاپیکجدیدی بزنید به اسم قدمت انسان هرکی در مورد نور بر خواستن از دفینه نظری داره بفرماید

@};- مانی جان ما رو بسیار ببخش که کمی با هم دیگه تبادل اطلاعات کردیم.وقتی یکی یه پرسش میکنه نمیشه بهش بگیم بیا بریم یه تایپک بسازیم و جواب بدیم برادر من.اگه بحث ادامه دار بود و احتیاج به تایپک جدید بود دوستان با این مقوله آشنا هستند و اقدام میکنند مطمئنا"

نویسنده:  parsi [ پنج شنبه 10 مرداد1392 - 11:06pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

اینم یه داستان تا فضا تفریحی هم بشه
گوهر شب‌چراغ
زن و شوهر کشاورزى رفتند زمين کشت بکنند. همين‌که يک رديف کشت کردند، 'گوهر شب‌چراغي' پيدا کردند. برزگر 'گوهر شب‌چراغ' را برداشت و رو به زن کرد که: 'ديگر برزگرى به درد ما نمى‌خورد. اگر همين 'گوهر' را ببريم نزد پادشاه، از پولش هر چه بخوريم تمام نمى‌شود.'
گوهر شب‌چراغ را برداشتند و به راه افتادند. يک منزل که رفتند، سه نفر کارگر ـ که به شهر مى‌رفتند ـ با آنها همسفر شدند. آن سه نفر پرسيدند: 'شما کجا مى‌خواهيد برويد؟' دو نفر جواب دادند: 'چيزى پيدا کرده‌ايم و به شهر مى‌بريم که به پول تبديلش کنيم.'
رفتند و رفتند و فرداى روزى که مى‌خواستند وارد شهر بشوند، در اتاقى خوابيدند. صبح که شد زن و شوهر از 'گوهر شب‌چراغ' نشانى نيافتند. رو به آن سه نفر کردند که: 'جز شما کسى اينجا نبود، لابد شما گوهر شب‌چراغ را برداشته‌ايد، اگر اين‌طور است بگوئيد. گفتند: 'ما چه کار به گوهر شب‌چراغ شما داريم.' و اقرار نکردند. به ناچار رفتند و شکايت به پادشاه بردند. پادشاه آن سه نفر و زن و شوهر را احضار کرد که: 'اينها دروغ نمى‌گويند، گوهر شب‌چراغ را پس بدهيد.' گفتند: 'ما برنداشته‌ايم.' پادشاه رو به آن دو نفر کرد و گفت: 'اين سه نفر مى‌گويند ما برنداشته‌ايم، پس شما دورغ مى‌گوئيد.' و مى‌خواست آن سه نفر را مرخص کند که دخترش اجازه خواست تا به اين موضوع رسيدگى کند.
دختر پادشاه که بسيار دانا بود رو به پادشاه کرد و گفت: 'اجازه بدهيد بيست و چهار ساعت سر جاى شما بنشينم و دزد 'گوهر شب‌چراغ' را پيدا کنم.' شاه گفت: 'اشکالى ندارد. من شاه هستم و تو شاهزاده، بيست و چهار ساعت اختيارات را به تو وا مى‌گذارم.'
دختر که بر تخت نشست، با قصه سر آنها را گرم کرد و گفت: 'من دختر سلطانى بودم. پائيز بود که به باغ رفتم. سيب درشت و زيبائى برشاخه‌اى بود در فکر بودم که چگونه سيب را از شاخه جدا کنم. پسرکى ديدم زير درخت در خواب است. بيدارش کردم و پرسيدم، که هستي؟ گفت: 'باغبان شاه. گفتم: اين سيب را برايم بچين. پسرک سيب را چيد و با ادب تمام به من داد. خوشم آمد. گفتم: حال که اين زحمت را کشيدى و اينقدر مؤدب هستي، هر چه مى‌خواهى بگو به تو بدهم. پسرک گفت: 'من مى‌خواهم سه سال و سه ماه بعد که نامزد کردي، شب اول را با من باشي. چون قول داده بودم گفتم، چشم.
سه سال و سه ماه بعد شب عروسى من بود. به داماد گفتم، من قولى داده‌ام که امشب را با پسرک باغبان باشم، چه مى‌گوئي؟ داماد گفت، اگر قول داده‌اى برو. به وعده بايد وفا کرد.
دختر قصه را که به اينجا رساند، به يکى از آن افراد گفت: 'حالا تو بگو آيا نزد شوهرم مى‌ماندم بهتر بود، يا به وعده‌ام وفا مى‌کردم و نزد پسرک باغبان مى‌رفتم؟' آن شخص گفت: 'اگر نزد شوهرت مى‌ماندى بهتر بود.' و رو کرد به يکى ديگر از افراد و گفت: 'تو نظرت جيست؟' آن شخص نيز جواب داد: 'نزد شوهرت مى‌ماندى بهتر بود.' و رو به ديگرى کرد که: 'اى برزگر! آيا اينها راست مى‌گويند؟' برزگر گفت: 'آرى حق اين بود که نزد شوهرت مى‌ماندي.' سرانجام رو به شخص چهارمى کرد و گفت: 'من چنين قرارى گذاشته بودم اما وسط راه به دزدى ـ چون توئى ـ برخوردم و پرسيدم: 'نزد شوهرم برگردم يا نزد پسرک باغبان؟' ـ انگار که به دختر الهام شده بود دزد 'گوهر شب‌چراغ' آن شخص است ـ و آن شخص جواب داد: 'مى‌گفتم نه پيش شوهرت برگرد و نه پيش پسرک باغبان بلکه بيا پيش من.'
دختر همين‌که اين حرف را شنيد، دست آن شخص را گرفت و نزد پادشاه برد و گفت: 'دزد گوهر شب‌چراغ اين شخص است.'
شاه دستور داد لباس از تن آن مرد بيرون آوردند و گوهر شب‌چراغ را زير لباسش يافتند. گوهر شب‌چراغ را به برزگر برگرداند و از دختر تشکر کرد.

نویسنده:  دستان [ جمعه 11 مرداد1392 - 4:23pm ]
عنوان پست:  Re: نور دفینه

پارسی جان داستان خیلی جالبی بود ممنون

صفحه 4 از 9 همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت تنظیم شده اند.